عابر سر در گم یک خلوتم
آه... که من گمشده در غربتم
همدم من بازدر این کوچه ها
نیست صمیمانه تر از واژه ها
آدرسی از تو ندارم بدست
کوچه بن بست برنگ غم است
رسم شد از خاطره نقش آب
روی کویر دل من یک سراب
شاخه خشکیده صبرم شکست
اشک بر این گونه زردم نشست
باز سر کوچه دل میروم
منتظر آمدنت میشوم
کاش در این غربت و این بیکسی
باز بیائی و به دادم رسی